آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

شوک به پدری و مامانی آرتینی

سلام پسر گلم امروز اومدم برات بگم تو این یه ماهه بد جوری مامان و پدری رو دل نگرون کردی پسر گلم یکی دو روزی تب میکردی من و پدری که فکر میکردیم به خاطر دندونات اما یه روز که مثل یه گوله آتیش تبت بالا زد و لبات ترگ برداشت مدام بیقرار بودی زودی از دکتر صالح وقت گرفتیم و همراه دایی ابوالفضلو پدری پیشش رفتیم اون پس از معاینه گفت نانازم به خاطر مامانی و پدری شیطنت کرده بودن و بهت شیر موز آب طالبی و میوه و آب سرد از رو بی تجربگی بهت داده بودیم گلوت چرک کرده بود کلی اقای دکتر بهمون اخم و چشم قوره که چرا انقد زود این چیزارو بهت دادیم خلاصه برات دارو نوشت و آرتین کوچولو الان خوب خوب شده خدارو شکر. بعد چند روز دیگم پسر شیطونم از خواب که بلند شدی چهار...
22 مهر 1391

مرد کوچیک خونه مامان 7 ماهه شد

روزا خیلی تند تند میگذره و قند عسلمون داره روز به روز بزرگتر و شیطون تر میشه این روزا هم دایی ابوالفضل به دیدنت اومده بود شب دیر وقت رسید تو با شنیدن صداش عین یه جوجو کوچولو تو عالم خواب سرتو بالا گرفتی بهش زول زدی چند ثانیه ای بعد شروع به وروجک بازی با دایی کردی خلاصه این روزا هم همش بیرون بودیم تا شهرو به دایی نشون بدیم . الانم که دایی رفت و شیطونکم خوابیده بابایی سر کار رفته مامانی هم اومد برات بگه که قند عسلش 7 ماهه شده کلی آقا شده چهار دست و پا رو راحت به شیوه خودت مثل کرم خاکی تند با سرعت میری جدیدا راه آشپزخونه هم یاد گرفتی برا بهم ریختن تلاش زیاد میکنی من و بابایی هم جلو راهتو بستیم کل وسایل از دست وروجک جمع کردیم .مدام به سر کول ...
22 مهر 1391

شوک به پدری و مامانی آرتینی

سلام پسر گلم امروز اومدم برات بگم تو این یه ماهه بد جوری مامان و پدری رو دل نگرون کردی پسر گلم یکی دو روزی تب میکردی من و پدری که فکر میکردیم به خاطر دندونات اما یه روز که مثل یه گوله آتیش تبت بالا زد و لبات ترگ برداشت مدام بیقرار بودی زودی از دکتر صالح وقت گرفتیم و همراه دایی ابوالفضلو پدری پیشش رفتیم اون پس از معاینه گفت نانازم به خاطر مامانی و پدری شیطنت کرده بودن و بهت شیر موز آب طالبی و میوه و آب سرد از رو بی تجربگی بهت داده بودیم گلوت چرک کرده بود کلی اقای دکتر بهمون اخم و چشم قوره که چرا انقد زود این چیزارو بهت دادیم خلاصه برات دارو نوشت و آرتین کوچولو الان خوب خوب شده خدارو شکر. بعد چند روز دیگم پسر شیطونم از خواب که بلند شدی چهار ...
16 مهر 1391

مرد کوچیک خونه مامان 7 ماهه شد

روزا خیلی تند تند میگذره و قند عسلمون داره روز به روز بزرگتر و شیطون تر میشه این روزا هم دایی ابوالفضل به دیدنت اومده بود شب دیر وقت رسید تو با شنیدن صداش عین یه جوجو کوچولو تو عالم خواب سرتو بالا گرفتی بهش زول زدی چند ثانیه ای بعد شروع به وروجک بازی با دایی کردی خلاصه این روزا هم همش بیرون بودیم تا شهرو به دایی نشون بدیم . الانم که دایی رفت و شیطونکم خوابیده بابایی سر کار رفته مامانی هم اومد برات بگه که قند عسلش 7 ماهه شده کلی آقا شده چهار دست و پا رو راحت به شیوه خودت مثل کرم خاکی تند با سرعت  میری جدیدا راه آشپزخونه هم یاد گرفتی برا بهم ریختن تلاش زیاد میکنی من و بابایی هم جلو راهتو بستیم کل وسایل از دست وروجک جمع کردیم .مدام به سر...
11 مهر 1391
1